اتفاقات این چند روزه
سلام عزیزم خوبی شیکر طلای من هفته پیش عروسی دایی هادی بود. جات خالی خوش گذشت البته احتمالا تو هم تو دل مامانی داشتی خوش میگذروندی. تو عروسی همه هی منو دعوا میکردن میگفتن بشین نینی خسته میشه منم یه کم گوش میکردم ولی باز طاقت نمیاوردم بشینم خلاصه همه بیشتر نگران تو بودن تا من. سه شنبه هم رفتم دکتر و صدای قلبتو شنیدم. اینقد تند تند میزد. 144 تا در دقیقه. قربون قلبت برم که اینقد تند میزنه ایشالا امروزم میریم با بابایی تست غربالگری که مطمئن بشیم سالم و خوبیییییی دوستت دارم یه عالمههههههههههه ...
نویسنده :
مامانی
9:42